داستان
 
بیاین تو ضرر نمی کنین
جک , جک های خنده دار , جک های داغ هفته رسید , اموزش , اموزش کامپیوتر , از کامپیوتر خود بیشتر بدانید , داستان , داستان اموزنده , داستان جدید,
پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:داستان , داستان اموزنده , داستان قشنگ , داستان, :: 22:27 ::  نويسنده : بهداد

پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر  روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت  روزانه مشغول بود
هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا  کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را  جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و  مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : "  اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما  بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می  بینم ".....

یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می  دهد و او می تواند در خانه بماند . پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی  برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد . راه بسیار  طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید  و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در  عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید . به سمت در قدیمی رفت و  آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود . سوال کرد که  آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را  به سمت ایوان برد . در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در  انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب , خانه خودشان  را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.                                                                      حرفه دلتو بزن

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


جک , جک های خنده دار , جک های داغ هفته رسید , اموزش , اموزش کامپیوتر , از کامپیوتر خود بیشتر بدانید , داستان , داستان اموزنده , داستان جدید,

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

آرشيو وبلاگ

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان می خوای سرگرم بشی بیا تو و آدرس mohammad-dd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 56512
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1

سیستان
اجتماعی